در روزهایی که بازار موسیقی ایران دچار یک مصرفگرایی کوتاه مدت شده و ارزش محتوا در رتبههای پایین تر از یک اثر هنری قرار گرفته است، به سراغ آرش قاسمی، خواننده و آهنگسازی رفتیم که میتوان هنوز هم رد پایی از اهمیت به ارزش محتوایی آثار و عدم نگاه تجاری به یک قطعه هنری را در کارهایش مشاهده کرد.
+ موسیقی بانوان در ایران مثل یک چاقوی دو لبه است؛ نه تنها در امر موسیقی، بلکه در تمامی مسائل در دنیا شاهد این هستیم که سعی بر نوعی استفاده ابزاری از بانوان دارند. البته در جوامع پیشرفته تر به علت کلیشهای شدن این نوع دیدگاه، شاهد استفادهی به مراتب کمتر از این نوع نگاه هستیم. درحقیقت ابتذال امروز صرفا بی پوششی نیست بلکه بی هدفی و بی هویتی و کلیشه بودن است .
موسیقی بانوان در کشور ما بعد از یک دورهی طولانی سکوت و عدم اجازه فعالیت، دوباره شروع به کار کرده است و هنوز برای مشخص شدن راه و هدف دقیق خود راه طولانی در مقابل دارد. البته این فضایی که برای فعالیت در اختیار بانوان قرار گرفته است منبع دقیقی ندارد و همین موضوع کمی شرایط را مبهم و پیچیده میکند که این فضا چگونه به وجود آمده و چه اتفاقاتی در پشت پردهی موسیقی بانوان در حال رخ دادن است، ولی با وجود تمام این مسائل میتوان برای پیشرفت هایی که در موسیقی بانوان به وجود آمده خوشحال بود و با نگاهی مثبت رو به آینده حرکت کرد.البته من به شخصه اعتقادی به جداسازی جنسیتی ندارم و مهم کیفیت نوازندگی است حال چه خانم یا آقا اما به علت اینکه متاسفانه خانم ها اجازه تک خوانی ندارند گروه های بانوان متعددی به وجود آمده که یک خواننده زن حداقل بتواند برای خانم ها بخواند وکنسرت بانوان برگزار کند . حضور بانوان در موسیقی و در دورهی پیش از انقلاب بیشتر محدود به خواندن بود و کمتر شاهد نواختن ساز توسط یک خانم به صورت تکنوازی در موسیقی کشورمان بودیم؛ ولی خوشبختانه امروز علاوه بر خوانندگی، نوازندگان بسیار خوبی را میبینیم که خانم هستند و با قدرت و کیفیت بالا به این کار مشغول هستند؛ و آلبوم های تکنوازی متعددی از خانم ها منتشر شده است ولی متاسفانه با وجود تمام این قدرت و صلابت، نکتهای که در این ماجرا آزار دهنده است، وجود همان نگاه ابزاری است که قبل تر به آن اشاره کردم. مهم نیست این نگاه از طرف چه کسی است، در گذشتهای گروه های موسیقی متهم می شدند که برای دیده شدن بیشتر از خانم ها در گروه استفاده میکنند ودنبال جلب توجه و همان استفاده ابزاری اند ولی متاسفانه امروزه نه تنها این اتهام مربوط به آقایان هست بلکه بعضی از بانوان نیز در گروه های خود این نوع نگاه اشتباه را دنبال می کنند .البته نباید بانوانی را که در این بین بی توجه به این موضوعات حاشیه ای کار خود را دنبال میکنند را دارند نادیده گرفت.
ملموس ترین مثالی که میتوان عنوان کرد، فیلمهای نوازندگی بانوان در صفحات مجازی است؛ هستند بانوانی که حتی در این محیط تقریبا خصوصی با پوشش و آرایشی نه چندان آن چنانی به دنبال ارائه هنر والای خود هستند و اتفاقا بعضا بسیار با تکنیک و قوی در این امر ظاهر میشوند؛ و در نقطهی مقابل هم هستند بانوانی که برای بیشتر دیده شدن دست به کارهایی میزنند که دور از فضای موسیقی است. البته در این بین نمیخواهیم سبک پوشش شخصی را که یک انتخاب است زیر سوال ببریم ولی سوالی که پیش میآید این است که آیا واقعا بعضی از این بانوان با انتشار اینگونه فیلمها دنبال ارائه موسیقی هستند یا هدف دیگری را در سر دارند؟!
موسیقی تلفیقی اتفاق تازه ای در جریان موسیقی است اما بدین معنا نیست که سابقه ای در کشور ما نداشته ما در گذشته گروه های بسیار خوبی داشته ایم که تلفیقی کار کرده اند وشاید بهترین نمونه آن «گروه آویژه» است .بطور کلی افرادی سمت موسیقی تلفیقی می رفتند که علاوه بر موسیقی سنتی به موسیقی پاپ و کلاسیک نیز اشراف داشتند و به دنبال تجربه های جدید بودند .
خوانندگانی هم در این بین بودند که با چندین سال فعالیت در موسیقی سنتی یا کلاسیک نتوانسته بودند به جایگاهی که برای خود در نظر گرفتهاند برسند و با داشتن صدایی خوب، به دنبال ایجاد سبکی از موسیقی رفتند که بتوانند فضای جدید و تازه تری را تجربه کنند.
بخاطر همین میتوان ادعا کرد که کارهای تلفیقی در موسیقی ما بیشتر به صورت دوستانه،تجربی و آزمون و خطا شکل گرفته است.
ولی خب موسیقی تلفیقی هنوز در کشور ما به عنوان رشتهای که بتوان برای آن تحصیلات دانشگاهی یا رفرنس در نظر گرفت جا نیوفتاده است، و نمیتوان افرادی را معرفی کرد که بتوان به عنوان مرجع یا الگو به آنها نگاه کردو یکی از معضلات عجیب موسیقی ما این است که ما موسیقی سنتی را فراموش کرده ایم و اکثر خوانندههای فعال در ایران به منظور مقبولیت بیشتر در بین مردم، دنبال روی موسیقی تلفیقی شده اند.
بحران آن جایی تشدید میشود که اگر مثلا یک شخص خارجی به ایران بیاید و بگوید من مایل به شرکت در یک کنسرت با رنگ و بوی اصیل ایرانی هستم، چیزی برای ارائه نداریم. کسی که به عنوان گردشگر از خارج به کشور میآید بدون شک دنبال نقطههای قابل اتکا و مهم فرهنگ ایران است نه چیزی که شاید چندین مرتبه قوی تر و بهتر از آن را در مملکت خود میبیند. همانطور که یک گردشگر در ایران به دنبال غذای فست فودی نیست و دنبال غذای اصیل ایرانی است، دنبال معماری و فرهنگ ناب ایرانی هم هست و چه چیزی بهتر از موسیقی برای معرفی فرهنگ ایران به دنیا؟
البته عدم حمایت درست وزارت ارشاد از نوازندهها و خوانندههایی که موسیقی اصیل ایرانی را دنبال میکنند، بی تاثیر نیست . وزارت ارشاد و دیگر نهاد های مرتبط باید نگاهشان را متفاوت از موسسات و شرکت های خصوصی و تهیه کنندگان موسیقی کنند و وظیفه آن با توجه به داشتن بودجه دولتی حمایت از موسیقی سنتی ایران است ولی متاسفانه این موضوع را فراموش کرده ایم و بهایی به موسیقی سنتی ایرانی نمیدهیم.شاید یکی از اتفاقات بد در موسیقی سنتی ما بسته شدن مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بود .
+ یکی از مهم ترین فاکتورها در موسیقی، خو گرفتن با آن از زمان کودکی است. بدون شک کسی که از کودکی چشم و گوشش به دیدن ساز وشنیدن موسیقی عادت میکند،و با اهالی موسیقی بزرگ می شود در انتخاب موسیقی و موزیسین شدن راه ساده تری را طی میکند و احتمال بیشتری دارد که به سمت موسیقی گرایش پیدا کند.
البته متاسفانه هستند دوستان موزیسینی که بسیار در کار خود حرفهای هستند و سعی دارند با استفاده از رابطه و ضابطه حتما فرزند خود را وارد این عرصه کنند و البته این موضوع فقط مربوط به موسیقی نیست و شاهد این امر در بقیه رشتههای هنری و ورزشی هم هستیم.
خوشبختانه موسیقی این مدلی نیست که فقط و فقط بتوان با زور و رانت و فامیل بازی وارد آن شد و اگر هم کسی بتونه با تبلیغات وارد این رشته شود، بالاخره در جایی خود را با ساز و مخاطبهای خود تنها میبیند و در آن لحظه دیگر چیزی به اسم رابطه به کارش نخواهد آمد و باید چیزی برای ارائه داشته باشد.
باید توجه داشت که ژن خوب یک واژهی دو پهلو است؛ یک سمت این واژه اشاره به این دارد که یک نفر به واسطهی اسم و رسم اطرافیانش سعی دارد خود را به زور به جامعه موسیقی تحمیل کند و ازشهرت خانوادگی اش سو استفاده کند و آن طرف قضیه هم کسی است که سعی میکند با استعداد و توانایی خود و بدون اتکا به شهرت خانوادگی نامی برای خود دست و پا کند و چقدر خوب که این گونه ژن خوب ها (نوع دوم) در موسیقی ما وجود داشته باشد.
در حال حاضر در حال آهنگسازی بر روی آلبوم شب و نان هستم با اشعاری از بانو سیمین بهبهانی ،سهراب سپهری ،هوشنگ ابتهاج ،احمد شاملو ،نصرت رحمانی ،و…..که آلبوم متفاوتی است که نگاه شاعران گرامی به موضوعات اجتماعی در آن مشهود است .
و یک آلبوم هم با نام «بار دگر ۲» دارم که این آلبوم هم مانند آلبوم «بار دگر ۱» حاوی اشعار شعرایی چون مولانا، حافظ، سعدی و… است که برای تولید آلبوم، این دو مدنظرم برای کار کردن است.در کنار اینها به دنبال تولید آلبوم «شاهنامه» هم هستم که این آلبوم از نظر صوتی نمیتواند به خوبی حق مطلب را ادا کند و بیشتر به دنبال این هستم که این آلبوم را به صورت صوتی و تصویری کار کنم و به دنبال یک اسپانسر هستم تا بتوانم کار را به خوبی پیش ببرم وبرای آینده هم قصد دارم آلبومی از «استاد شهریار» را آماده کنم. چند سال پیش به کنفرانسی در قبرس دعوت شدیم که در آنجا و به منظور حضور در آن کنفرانس، چند قطعه را با اشعار استاد شهریار آماده کردم که با استقبال بسیار خوبی از سمت شنوندگان روبهرو شد و پتانسیل اینکه آلبومی با این اشعار آماده شود را در این قطعات میبینم.
در حال حاضر هم که یک قطعه با شعری از استاد هوشنگ ابتهاج آماده کردهام به نام (تو در من زنده ای من در تو) که مراحل پایانی کار را دنبال میکند و به زودی منتشر خواهد شد.
به نظرم هنرمند خوب هنرمندی است که بتواند در طی دویا سه سال یک یا دو کار را منتشر کند، اگر هنرمند اینطور نباشد هنرمند
مرده است. هنرمند تا وقتی حیات دارد که بتواند در زمینه فعالیت خود کاری برای ارائه داشته باشد. و متاسفانه ما امروز هنرمند مردهی زیادی در مملکتمان داریم افرادی که سالهاست هیچ خبری ازشان نیست و هیچ کاری نمیکنند .
هنرمند باید از پیرامون خود انرژی بگیرد. اگر هنرمند بگوید که حال و روز مردم برای من مهم نیست و فقط خودم در این بین مهم هستم اثری که منتشر میکند فاقد ارزش هنری میشود.
هنرمند باید به نوعی انعکاس و صدای جامعه باشد البته هنرمند باید حد اعتدال را نیز رعایت کند. اگر قرار باشد که هر موزیسین در ماه ۳-۴ تک آهنگ بدهد و هر سال چندیدن آلبوم هم از خود منتشر کند، نه تنها به هنر خود و جامعه کمک نکرده، بلکه باعث زدگی علاقه مخاطب نسبت به موسیقی خود هم میشود. باید اجازه داد تا کار فرصت شنیده شدن داشته باشد .
امروزه این امر را در تعداد کنسرتهای برگزار شده میبینیم. خوانندهای که هر شب روی صحنه میرود به جای هنرمند یک خواننده دیسکو است. خواننده ایست که فقط میتواند مخاطب را سرگرم کند.
نکتهی جالب اینجاست که در سیاست گذاریهای جشنواره موسیقی فجر هم همین جریان دیده میشود. به نظرم خواننده ای که هر شب روی صحنه میرود را نباید به جشنواره دعوت کرد. جشنواره مکانی برای رخ دادن اتفاقات تازه و معرفی رویدادهاییست که کمتر دیده شده است چیزی شبیه جشن هنر شیراز در قبل از انقلاب باید سیاست مسئولین برگزار کننده ی جشنواره به سمتی برود که از هنرمندانی که کمتر به مردم معرفی شده اند تجلیل شود.جشنواره فجر باید به گونهای باشد که ویترین موسیقی ما باشد نه یک تکرار مکررات بیهوده و فاقد ارزش والبته این جریان فقط مربوط به مدیران وهنرمندان نیست و مخاطب هم باید خود را به روز کند. این که مخاطب بدون هیچ علم و مطالعهای، به همان سطح ارائه شده از هنرمند راضی باشد باعث میشود که کم کم به هنرمند القا شود که تا وقتی مخاطب در حد همین کار راضی است نیازی به ریسک پذیری و پیشرفت نیست. و هنرمند باید دقت کند که نباید در طول دوران فعالیت خود تبدیل به کلیشه شود و مخاطب شما را فقط برای چند آهنگی که از شما معروف شده بخواهد.
+ جا دارد از شما و تمام مخاطبان خوب شما در سایت آوای فردا تشکر کنم و امیدوارم که حال موسیقی ما به خصوص موسیقی اصیل ایرانی رو به بهبود رود و نگاه ویژهای به این بخش از فرهنگ و هنر اصیل ایرانی خود داشته باشیم.