مجلس شادی پس از پیروزی، “اسکندر” سرخوشانه در کاخ پارسی نشسته است. صدای فلوتها و نیهای پارسی، بدنهای برهنه در حال لذت، بردههای آسیایی در حال رقص، دهانهایی که بوی شراب می دهند؛ مجلس بزم کامل است. “تائیس”، که به عنوان یک “هراتا”، “اسکندر” را همراهی میکرد به حرف در میآید: “اسکندر” باید کاخ پارسی را با خاک نابود کند تا انتقام به آتش کشیدن معبد آتن در حمله به یونان توسط “خشایارشا” را بگیرد؛ …و یا شاید تنها هوس این زن به تخریب و آتش را سیر کند.
«پایتخت شرق را فتح کردهای، قدرتت را نمایش بده و کاری کن که دشمنانت به گریه بیفتند.. غرورشان را، جواهر صحرا را نابود کن، همانگونه که برای میل پادشاهشان معبد خدایان ما را نابود کردند…» پس از فضایی مبهم و راز آلود که کوبش طبل و سازهای زهی آن را رنگ آمیزی میکند، و طی آن متنی به زبان یونانی خوانده میشود، نوبت اوج گیری گیتار الکتریک است.
شعلهها دیوارهای چوبی تخت جمشید را در آغوش کشیدهاند، و همچون مارهای گرسنه هر چه در سر راهشان است میبلعند و بالا میروند.”اسکندر” و “تائیس” مشعل در دست در کاخ میچرخند؛ مدتی بعد چیزی به جز تلی از خاکستر، و ستونهای سنگی از کاخ باشکوه پارسی باقی نمانده است.
با این حال که اساطیری مثل ایلیاد و ادویسه ، فتوحات اسکندر هنوز در جای جای جهان نقل می شود. اما قدرت ایران باستان برای بسیاری از ترانه سرایان و حماسه سرایان همچنان تاثیر گذار است. در این ترانه هرچند به قدرت اسکندر بیشتر اشاره می شود. اما ترانه سرا به شکل زیبایی از قدرت خشایار شاه و دفاع او از میهن خود اشاره کرده است.