موسیقی پارس-نیما باقری: پس از بازداشت «یغما گلرویی» در صبح گاه دوشنبه 9 آذر ماه ترانه سرایان موسیقی کشور یکی پس از دیگری در یادداشت های چداگانه به حمایت از او برخواستند. در ادامه متن این یادداشت ها را می خوانید:
افشین یداللهی:
وقتی شاعری به تازگی زندانی شده و هنوز دلیل آن رسما اعلام نشده، پیش داوری درباره ی علت آن درست و مناسب نیست.
اگر جرمی حقوقی یا جزایی مثل اختلاس، آدم ربایی، صدور چک بی محل، کلاهبرداری، قتل، دزدی، زورگیری، اخاذی یارشوه گیری و غیره را مرتکب شده که همه ی مردم باید در برابر قانون یکسان باشند و البته قانون هم باید برای همه ی مردم یکسان باشد و بدیهی ست که این موضوع، هنرمند و غیر هنرمند ندارد، اگرچه این موارد با یغما گلرویی عزیز تا جایی که ما او را می شناسیم سنخیتی ندارد و فکر نمی کنم کسی باشد که چنین مسائلی را اساسا در رابطه با او محتمل بداند هرچند هیچیک از ما در مسند قضاوت نیستیم اما اگر حبس صرفا به جرم شعر گفتن باشد، بعید می دانم که این کار تأثیر مثبت و سازنده ای روی فرهنگ و هنر جامعه بگذارد و مرور گذشته نشان داده است که درست یا غلط، در آینده از شاعران حبس کشیده، به نیکی بیشتری نسبت به قبل از حبس یاد شده.
امیدوارم طبق قانونی عادلانه، هر چه زودتر یغما گلرویی را این سوی میله ها ببینیم.
مونا برزویی:
بی خبرم و انتظار میکشد مرا .
برای ترانه سرای محبوب و بیدار زمانم نگرانم . لطفا از هر گونه پیش داوری که میتواند منجر به پیچیده تر شدن اوضاع یغما شود خودداری کنید. در این پست تنها خطی از یغما بنویسیم. و رویایش را مرور میکنیم با هم .
غماگلرویی
#او_رویایی_دارد
#زندان_جای_شاعر_نیست
#ترانه_سرای_بیدار
#یغما_تنها_نیست
#انتقال_یغما_به_مکانی_نامعلوم
#یغما_گلرویی_را_آزاد_کنید
#من_و_تو_انسان_را_رعایت_کرده_ایم.
میثم یوسفی:
یغما فقط شاعر است جناب سروان!*
میثم یوسفی
چند ساعت از لحظهای که همسر یغما گلرویی خبر بازداشت ِ این شاعر و ترانهسرا را منتشر کرد نگذشته است. قسمتی از حافظهام که هنوز خوب کار میکند را راه میاندازم و همهی حرفها و صحبتهای دوست و دشمن را مرور میکنم! مگر ممکن است یک نفر که کاری جز شاعر بودن بلد نیست و نه عضو گروه سیاسیای هست و نه بمبی در خانه پنهان کرده دوست داشته باشد بلایی سرش بیاورند؟! اینکه شعر نوشتن و شاعر بودن و مهمتر از همه «بیتفاوت به محیط پیرامون نبودن» در ذهن بسیاری که تبدیل به خط قرمز شده است چقدر برای یک سرزمین و حتا حاکمانش میتواند خطرناک و ترسناک باشد. منفعل بودن، مرگ ِ اندیشه و تحلیل، عدم حساسیت و آمیبوار زندگی کردن… کدام حاکمیتی مردمی اینچنین بیمسئولیت میخواهد؟! خاطرم هست یک زمان مسئولین فرهنگی همین سرزمین از اینکه یغما «جهانی رو تصور کن که توش زندان یه افسانهس/تموم جنگای دنیا، شدن مشمول ِ آتشبس…» و «رو درخت با نوک خنجر زنده باد درخت نوشتیم» را سروده بود تقدیر میکردند و حالا جرمش خوانده و شنیده شدن «من رویای دارم»هاست… آنهایی که یغما را دوست دارند چندین برابر اینهایی هستند که فقط فحش بلدند ولی من هنوز به مردم، به خودمان فکر میکنم… مردم چرا اینشکلی شدهاند؟! ما چرا این حالیم؟! در صفحات مجازی که میچرخم از بعضی نوشتهها و حرفها انگشت به دهانم… انگشت به دهان ماندهام که چرا؟! چرا ما اینهمه بیرحم شدهایم؟ همین تعداد هم چرا اینقدر کینه دارند؟! چرا در این شرایط هم دنبال حسابهای شخصی هستیم؟! یغما گلرویی فقط شاعر بود و شاعر خواهد ماند. همهی نقدهایی که به رفتار و آثارش دارید بماند برای بعد… یغما شاعر است و جای شاعر زندان نیست. بیایید این سوءتفاهم را همه باهم حل کنیم و یک بار برای همیشه قبول کنیم که بدترین انتخاب و بدترین آرزو، آرزوی زندانی و محبوس شدن ِ اندیشه است… عنوان، قسمتی از ترانهی یغماست:
سوختن مثل «رکسِ آبادان»
نعرهی بو گرفتهای به دهان
اتهامی که منتشر شده است…
«من فقط شاعرم! جناب سروان!»
منبع: اختصاصی موسیقی پارس
دیدگاه های شما
بنظرم که نباید قبل از اینکه دلیلی برای این بازداشت بیان نشده، در مورد آن قضاوت کنیم.